به طوفان اشکی به غوغای آهی
به غارت دهم محشری از نگاهی
ز دام عدم می کند رم نگاهم
چها می کند چشم او از نگاهی
به حق تمنا به جان تماشا
ندارم گناهی ندارم گناهی
چو دستی گریبان تقصیر گیرد
من و دامن خجلت عذرخواهی