اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶۲

مستی سراسر سفر ناز می روی

خوش می روی و گوش بر آواز می روی

چون نیت درست به جایی نمی روی

دل بسته ای به میکده راز می روی

۳

تا لب گشوده ایم غزلخوان رسیده ای

همچون نوا به کوچه آواز می روی

عالم گل نیاز تو باشند چیدنی است

ناز تو می رسد که به شیراز می روی