زاهد به جان زهد که آزار من مکن
بیجا میانجی من و دلدار من مکن
مشرب هم از کمینه غلامان مذهب است
ایمان خشک اینهمه در کار من مکن
اقرار دیر و صومعه بشنو ز جوش می
دیگر میا و دعوی انکار من مکن
ایمان ناقصی که ندارم بیا ببین
تسبیح شید رشته زنار من مکن
من کفر محض و چشمه ایمان دل من است
سر بسته گفتمت به کس اظهار من مکن
ایمان محمد و علی و یازده امام
گفتم اسیر اینهمه آزار من مکن