اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۰

محراب دعا ساخته ام آن صف مژگان

حیرت به دعا خواسته ام زان صف مژگان

حیرت به تماشا چقدر رام برآید

وحشتزده چون خیل غزال آن صف مژگان

هر مو به تنم زمزمه شوق برآورد

آماده زخم صف مژگان صف مژگان

گر دفتر چاک جگرم بال گشاید

چون سبزه بروید زگلستان صف مژگان