تا نکته ای ز علم و ادب گوش کرده ایم
تکرار ناله از لب خاموش کرده ایم
عقل آمد و به راه جنون دست ما گرفت
آمد به کار آنچه فراموش کرده ایم
از ما تمیز نیک و بد آسمان مپرس
دانسته زهر بیخبری نوش کرده ایم
هر زخم سینه چاک گریبان شعله ای است
دل پاره اخگری است که خس پوش کرده ایم
زاهد اگر ملک شده آگه ز راز نیست
نام پیاله ماه شفق پوش کرده ایم
ز آن پیشتر که کینه فرامش شود اسیر
با خصم جام صافدلی نوش کرده ایم