اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۲

صد زبان گر بهر عذر مدعا پیدا کنم

مدعایی را که نشناسم کجا پیدا کنم

می کنم پیوند با بیداد و خویشی با ستم

در دلت شاید به این تقریر جا پیدا کنم

در محبت خضر راهم گشته بخت واژگون

خویش را گم می کنم باشد تو را پیدا کنم

آشناییهای رسمی را ثمر بیگانگی است

می شوم بیگانه شاید آشنا پیدا کنم

همتم دست طلب را بشکند در آستین

گر ید بیضا به تأثیر دعا پیدا کنم

در سرکویش به مژگان خاک می روبم ا سیر

تا چو مهر آیینه از آن نقش پا پیدا کنم