نگه در دیده مانند گلی در دام خس دارم
نفس در سینه همچون عندلیبی در قفس دارم
سرشکم برده هر جا پاره دل لاله می کارد
ندارم لاله زار گریه دشت پر جرس دارم
به کس هرگز نیفتاده است کارم عشق را نازم
به فریادم چه حاجت داور فریاد رس دارم
چرا بی برگ ماند گلشن سودا اسیر از من
که همچون سنگ طفلان میوههای پیشرس دارم