اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸۳

گفت‌وگویی شنیده‌ام که مپرس

نگهی واکشیده‌ام که مپرس

در محبت ز آه بی‌تأثیر

اثری باز دیده‌ام که مپرس

منم آن هرزه‌گرد کز پی دل

آنقدرها دویده‌ام که مپرس

چون کنم شکر بی‌نوایی خویش

به نوایی رسیده‌ام که مپرس

زیر پای سمند ناز کسی

به هوایی تپیده‌ام که مپرس

اضطرابی تمام دارم اسیر

آنچنان آرمیده‌ام که مپرس