اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۹

هر گردش چشم تو پریخانه دیگر

هر سایه مژگان تو دیوانه دیگر

هر برگ گل از شبنم یاد تو چراغی

هر بلبل پر سوخته پروانه دیگر

تا ساغر سرشار تمنای تو باشد

راهم نزند گردش پیمانه دیگر

بیزارم از این وضع مکرر چه توان کرد

صیاد دگر دام دگر دانه دیگر

جایی که فراموش کنم خواب دو عالم

بیدار کنم گوش به افسانه دیگر