اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۴

حسنش از گلزارها گلزارتر

دیده با حیرت پرستی یار تر

لطف پنهان از تغافل تازه رو

دوستی از دشمنی خونخوار تر

کشته نازم به مژگانم چه کار

گلبن آسودگی بیخارتر

عشق ساقی باده خون میخانه دل

هر که آنجا سست تر هشیارتر

شیشه دل تیشه سختی بیستون

کار ما از کوهکن دشوارتر

دشمنان از دوستان محرمترند

دوستان از دشمنان اغیارتر

بوالهوس کور است و عاشق دوربین

پاره ای این راه ناهموارتر

روشناس سنگ طفلان است اسیر

ناصحا پند تو گوهربارتر