سرمهای هر جا به چشم داغ سودا میکشند
مشتی از خاکستر افسردهٔ ما میکشند
شبنم توفیق را سامان ابر رحمت است
اهل دل کی انتظار مزد فردا میکشند
پاکبینان کز ره غفلت غبار انگیختند
سرمهٔ عبرت به چشم اهل دنیا میکشند
جذبهای دارند دور افتادگان کز هر قدم
خار صد فرسنگ را از پای صحرا میکشند
اهل دل کز گریه عالم را گلستان کردهاند
پرده چشم تری بر روی دریا میکشند
جذبه در کار است اگر منزل و گر آوارگی
در بیابان انتظار خضر بیجا میکشند
گر شهیدانش به عمر جاودان راضی شوند
بزم رنگینی به روی خضر و عیسی میکشند
ما اسیران محبت صید دام الفتیم
صورت پرواز ما بر بال عنقا میکشند
گلرخان از بس که میدانند قدر ما اسیر
بار شبنم از غبار خاطر ما میکشند