هشیاریم از یاد تو بیهوش برآورد
بیهوشیم از خویش قدح نوش برآورد
هر جا که تماشای رخت باغ نظر شد
حیرت چقدر گل که ز آغوش برآورد
در دیده صاحبنظران موج غبار است
سروی که سر از گلشن آغوش برآورد
پنهان ز اسیر تو شبی جام گرفتم
خوش زمزمه ها از لب خاموش برآورد