از من و بلبل صبا صبر و تحمل می برد
خاک راهت را به باغ از دامن گل می برد
گرد راهم بی نیازی را به خاک افکند و رفت
جرأتش کی بعد ازین نام توکل می برد
پرسش مژگان نازش را زبان دیگر است
نام ما از گوشه چشم تغافل می برد
اشک بیتابی ندارد رنگی از خونین دلان
طاقت ما رنگ از روی تحمل می برد
چون دل پر شور ما کی غنچه ای باشد اسیر
این جرس زنگ از دل افغان بلبل می برد