اگر بینش ز مژگان پر برآرد
سر از کار جنون کمتر برآرد
اگر نیستان برد از بحر دل آب
چمن جای ثمر گوهر برآرد
قدم در چشم گلشن رنجه فرمای
که جای سبزه مژگان سر برآرد
هوا پروانه باشد باغ دل را
به جای سبزه بال و پر برآرد
شود غواص بحر دیده گر دل
صدف جای گهر اخگر برآرد
چو مژگان حسرت طرف کلاهی
ز آغوش نگاهم سر برآرد
ز پرواز دل مجنون عجب نیست
اگر نقش پیش هم پر برآرد
چه خواهد شد اسیر از باغ همت
به کام دل صفیری گر برآرد