اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۴

زاهد از سبحه رشته ای دارد

فکر صید فرشته ای دارد

گرچه گل نور چشم گلزار است

لاله حسن برشته ای دارد

چشم آیینه تشنه خط کیست

ورق نانوشته ای دارد

دلم از جور یار پر خون است

گل در خون سرشته ای دارد

نیست جوهر به تیغ یار اسیر

بهر قتلم نوشته ای دارد