اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۳

اشکم از بس کرده آب روی گل‌ها را زیاد

می‌توان شبنمی کرد آب دریا را زیاد

از نسیمی دامن این بحر می‌آید به جوش

می‌کند بوی گلی شور دل ما را زیاد

می‌کند جوش خریداران یوسف هر نفس

گرمی بازار سودای زلیخا را زیاد

یاد ما گر کمتر می‌کند سهل است اسیر

چون نخواهد برد هرگز کینه ما را زیاد