اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۲

رشته وادی هجر تو گرم سر می‌داد

شوق کی فرصت پرواز کبوتر می‌داد

شمع تا روز ز افسانه هجرم می‌سوخت

داغم امشب خبر از گردش اختر می‌داد

یاد پیکان تو می‌داد نویدی به دلم

کاش تیر تو که دل می‌دهدم پر می‌داد

ما و دل تهنیت عید به هم می‌دادیم

حسن روزی که به مژگان تو خنجر می‌داد