اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۳

دیوانه گر به دل غم دنیا شمرده است

از موج کیسه زر دنیا شمرده است؟

فرد حسابی از دل ما می توان گرفت

بی دخل و خرج ترک تمنا شمرده است

ننگ حساب دفتر دانش چرا کشد

دیوانه ای که تا پر عنقا شمرده است

اشک از غبار خاطر من در کنار بحر

ریگ روان به دامن صحرا شمرده است

دیوانه هرزه در پی رسوایی خود است

دل از نصیحتم چه بدیها شمرده است

شب انجم و صباح گل و لاله بهر تو

هر چیز هر که داشته یکجا شمرده است

دریا ز جوش گوهر رازت لبالب است

هر جا که موج چون نفس ما شمرده است

دیوانه قلمرو سرگشتگی اسیر

از سنگ ریزه عقد ثریا شمرده است