اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۶

پیش او اظهار غمهای نهانی مشکل است

همزبانی با زبان بیزبانی مشکل است

زندگی تلخ است بی پیمانه سرشار عشق

تلخکامی تا نباشد کامرانی مشکل است

گر نیابد در خیالش دل حیات جاودان

خضر اگر باشیم بر ما زندگانی مشکل است

ساغر دل از نگاهی چشمه سیماب شد

بعد از این در عشق لاف سخت جانی مشکل است

عشق چون دیوانگان بی اختیارم کرده است

ور نه بر من گفتن راز نهانی مشکل است

چین پیشانی بود نقش شکست دل اسیر

زیستن در زیر سقف سرگرانی مشکل است