اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۵

نی همین نقش پی شوق جنون پیما دل است

شبنم خاری که می بینی در این صحرا دل است

جای حاصل آرزوی تشنه خرمن کرده ایم

قطره باران ابر ناامیدی ها دل است

با هجوم آرزو شوق سبکرو چون کند

از سرشکم قطره تا گوهر در این دریا دل است

ترک مطلب با دو عالم آرزو خوش کرده ایم

اختیار کیسه پردازان سودا با دل است

تا چها خرمن کند صحرای دهقان جنون

حاصل خاری که می روید از اشک ما دل است

دارد این ویرانه را سیل فنا معمورتر

هر دو عالم گر نباشد کار عاشق با دل است

گر شود از دورگردی محرم بزم اسیر

دشمن آیینه می گردم که سر تا پا دل است