اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۰

بهار شوخی او جشن تازه فلک است

شراب خوش مزه است و کباب (خوش نمک) است

ز یمن همت احباب مطلبی داریم

که گر به هیچ نسنجد (دو) صد هزار یک است

به حال ما نزند خنده گر کسی داند

که در قلمرو دیوانه صبرکمترک است

حریف منت احباب نیستم ساقی

شکست توبه من با تو آشنا ترک است

توان زصافی دل دید حال دشمن و دوست

همین که پاک شد از کینه خاطرت محک است

ز زهر خند دلم می شود نهان در پیش؟

اگر تصورحالم کند فلک فلک است

نمی شود اثر ناله کار خود نکند

گداز آتش دل می خورد مگر خنک است

کباب از آتش دل ساختیم اسیر بیا

شراب شوق مهیا شده است دل نمک است