اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۴

فیض نومیدی از امید مروت بیش است

اجر ناکامی از اندازه حسرت بیش است

جرم ناکرده ما را به سلامی بخشند

گل این باغ ز دامان شفاعت بیش است

شوخی می، سر رسوایی مستان دارد

هر که را حوصله بیش است خجالت بیش است

هر چه ننوشته ام از کوتهی مضمون پرس

شکوه هجر ز طومار شکایت بیش است