اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۳

الفت آباد محبت را خراج دیگر است

گریه را سوز دگر غم را رواج دیگر است

مسند جم تکیه گاه گرد نسیان است و بس

پادشاه بیکسی را تخت و تاج دیگر است

عاشق بیچاره گه پروانه گاهی بلبل است

هر گلی را در گلستانش مزاج دیگر است

گوشه ای داریم و سیر دشت و صحرا می کنیم

الفت ما را به وحشت امتزاج دیگر است