اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۲

هر نفس جزو پریشان کتاب دیگر است

هر خراش سینه بیت انتخاب دیگر است

دشت را دریا کند اشک نفس دزدیدگان

نقش هر پایی در این دریا حباب دیگر است

ما فلک سیریم از ما دوری منزل مپرس

جلوه ریگ روان تعبیر خواب دیگر است

تا نسیمی هست از گلزار بیرون کی روند

بهر مستان بوی گل دود کباب دیگر است

تا نفس را می شمارد سبحه ریگ روان

در ره دل هر قدم پای حساب دیگر است؟

شش جهت را از غبار جلوه آیین بسته اند

ذره ای هر جا که دیدم آفتاب دیگر است

گردش چشم سیاهش را نشانی هست اسیر

هر تغافل خنده حاضر جواب دیگر است