اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳

چه خوش افتاده عکس ماه در آب

چیده آیینه دستگاه در آب

سر خط سینه صافیی دارد

مشق دل می کند نگاه در آب

همه در بحر اضطراب دلند

کس چه داند گل از گیاه در آب

در لباس است اعتبار همه

هست یکسان گدا و شاه در آب

داده ام دل به دست گریه اسیر

شسته ام نامه سیاه در آب