ای گلشن از بهار خیال تو سینهها
برگ گل از طراوت نامت سفینهها
هرجا غمت رواج دهد گوهر شکست
بر سنگ خاره رشک برند آبگینهها
گر از نسیم راز تو عالم چمن شود
بوی گل صفا دمد از گرد کینهها
در جستجوی گوهر ذاتت فکنده چرخ
از روز و شب به قلزم غیرت سفینهها
بخشیده حشمتت به سلیمان ملک فقر
از نقش پای مور کلید خزینهها
دنیاپرست حسرت جاوید میبرد
در خاک مانده از دل قارون دفینهها
در جلوهگاه سنگدلان شو غبار اسیر
این است پاس خاطر آیینه سینهها