اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸

چه غم دارد دل از اندیشه ما

نظر از سنگ دارد شیشه ما

چه شد گر بیستون الماس باشد

بود لخت دل ما تیشه ما

نمی دانیم رمز لن ترانی

چه می گوید تغافل پیشه ما

به صورت مور (و) در معنی چو شیریم

نیستان ناله ها دل بیشه ما

چه شد نازکدلی اما غیوری

گدازد سنگها را شیشه ما

چه شد گر صورت از معنی ندانیم

سراسر حیرت است اندیشه ما

نمی ترسم اسیر از صرصر یأس

سرشک آمیخت در خون ریشه ما