فسونی خوانده چشمت شیشهها را
که نرگسدان کند اندیشهها را
خدایا وحشیان را رام ما کن
نخستین این تغافلپیشهها را
مه نو در شفق خوش مینماید
به طاق ابرویش نه شیشهها را
هر آهی بلبلی یا باغبانی
غمش گلزار کرد اندیشهها را
نظر هرچند دهقان حریصی است
نفس از دل برآرد ریشهها را
اسیر از چشم آهو میگریزد
به شیران تنگ دارد بیشهها را