اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴

بحر عشق است و وفا گوهر پاک است اینجا

کشتی چاره گران سینه چاک است اینجا

سیر بازار وفا محشر ارباب دل است

عالم تفرقه یک دامن پاک است اینجا

عالم امن و امان گوشه میخانه بس است

که نه بیم است و نه ترس است و نه باک است اینجا

مگذر از تربت مستان که نظرگاه وفاست

ذره خاک دل حوصله ناک است اینجا

دل دیوانه چرا غیرت مستان نکشد

رگ زنجیر جنون ریشه تاک است اینجا

رفت آنها که دلت صید چمن بود اسیر

بلبلی در قفس سینه چاک است اینجا