قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۴

در مسجد و در کعبه و بت خانه دویدیم

هرجا که رسیدیم بجز یار ندیدیم

عمری پس این پرده پندار بماندیم

چون روی تو دیدیم ز پندار رهیدیم

دیدار عزیز تو، که آن مقصد اقصاست

صد شکر که دیدیم و بمقصود رسیدیم

ما کشته شمشیر غم عشق تو گشتیم

المنة الله که سعیدیم و شهیدیم

ما را چه غم از حرفک و چربک؟ که درین راه

در جوش صفاهای تو چون خم نبیدیم

دیدیم که این خرقه ما هستی راهست

از دست تو این خرقه بصد پاره دریدیم

در حضرت او یا رب بسیار بکردیم

لبیک حق از کعبه و بت خانه شنیدیم

هر روز از آن یار سلامی و کلامیست

از بی خردی عاشق این کهنه قدیدیم

چون قاسمی ار یک نفسی روی تو بینیم

شیخیم و امامیم و مرادیم و مریدیم