قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۴

دلم از قصه هجران چه گوید؟

ازین هجران بی پایان چه گوید؟

سخن ها دارد اندر سر، ولیکن

ز بیم شحنه سلطان چه گوید؟

همه حسنست و احسانست آن یار

کسی از حسن و از احسان چه گوید؟

مرا گویی نشانی ده از آن یار

دل از جنات جاویدان چه گوید؟

حریفان جمله مستان خرابند

در و دیوار و شادروان چه گوید؟

مرا از دل همی پرسی، چه گویم؟

کسی از خانه ویران چه گوید؟

چو قاسم شاه شد در چاه عالم

ازین چاه و ازین زندان چه گوید؟