قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲

از لطف دوست سکه دولت بنام ماست

اقبال یافتیم و سعادت غلام ماست

بحری که موج او ز سمک تا سما رسید

آن بحر جرعه ای ز می لعل فام ماست

این سبز خنگ چرخ بمیدان کن فکان

هر چند تو سنیست، بعون تو رام ماست

شوقی که جان هر دو جهان خوشدلند ازو

آن شوق نیز باره زرین مقام ماست

از حق رسید هر چه بهر کس رسیده است

ما مست جام دوست، جهان مست جام ماست

گویی که: عشق چیست؟ بگویم که: عشق چیست

اقبال و دولت و شرف مستدام ماست

قاسم، کمال عشق کسی را بود که او

در میکده مجاور بیت الحرام ماست