قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵

«ستة ایام » گفت و «سبع سماوات »

«ثم علی العرش استوا» است نهایات

حضرت حق را عروش نامتناهیست

فاش بگویم عروش جمله ذرات

بر سر ذره مستویست باسمی

چون بشناسی رسی بنیل مرادات

هرچه که گویم، فقیه گوید: هی هی

هرچه که گوید فقیه، گویم: هیهات!

هرکه شراب خدا ز جام محمد

نوش کند، وارهد ز عشوه وطامات

نعره مستی مزن، که مست هوایی

غایت عمیا بود بجهل مباهات

قاسمی و صحبت فقیه مقلد؟

فاتحه خوانیم بهر دفع بلیات