سعیدا » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۶

دارم دم سرد، چشم خون پالایی

اندر غمت ای سرو قد رعنایی

بسیار نشستیم و [فکندیم] نظر

برخیز نما چشم مرا بالایی