سعیدا » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۹

عالم جسم و محمدش آمده جان

چو جان گفتم چو روح گردید روان

حقا که چنان گشته به جانان یکسان

ننگ از دو جهان [و] عار دارد از جان