دل گر از دست شود در خم ابرو، گو شو
ور شود زار و نزار از غم آن مو، گو شو
سوی او [می رو و] از شش جهت اندیشه مکن
گر شود هر دو جهان از تو به یک سو، گو شو
جان من باد فدا چشم سیه را گو باد
سر مجنون چو شود بر سر آهو، گو شو
من نه آنم که سر از بندگیت بردارم
گر شود سلسلهٔ دل خم گیسو، گو شو
نیست از مردن ابنای زمان هیچ غمی
گر شود خشک، گل و لالهٔ خودرو، گو شو
زلف عمری است سعیدا که تو را در دست است
گر شود جان چه شود بر سر یک مو، گو شو