به آن سرو سهیقد یاد صهبا میتوان کردن
به آن پیمانشکن عیش دو بالا میتوان کردن
صفای سینهٔ عشاق را منکر که میگردد
بر این کاغذ، محبتنامه انشا میتوان کردن
اگرچه بوسه زان لب آرزو کردن خطا باشد
ولیکن با وجود آن تمنا میتوان کردن
برآ امروز مست از خانه محشر را تماشا کن
ز امشب مگذران که فردا میتوان کردن
ندارد پیر ما می را به جز رندان روا ور نی
فلک را از می گلرنگ رسوا میتوان کردن
به مسجد من برای زاهد و عابد نمیآیم
ز دست اهل دنیا ترک عقبا میتوان کردن
چو می خونم حلالش باد آن قتال عاشق را
دلش سنگ است اما سنگ مینا میتوان کردن
چه شد خون گریه دارد بلبل از هجران گل سهل است
برای خاطر محبوب، خونها میتوان کردن
اگر رامم شود آن کفر مشرب دین [چهها] باشد
گذشتن میتوان ز ایمان و سودا میتوان کردن
به بوی پیرهن یعقوب بینا شد چه دور است این
به امید جمالش دیده بینا میتوان کردن
اگر زان لعل لب بوسی سعیدا رزق ما گردد
تکلف بر طرف بیحرف حلوا میتوان کردن