بیفتی گر ز پا در راه دل سر میتوان گشتن
نهی گر سر به پای خویش سرور میتوان گشتن
چو ابراهیم فرزندی مگر آید برون ز این در
به آن امید، سالی چند آذر میتوان گشتن
بزن بر خاک، در راه یقین یکبارگی خود را
چو قلب صاحب دل بیگمان زر میتوان گشتن
چو سنجیدیم انصاف فقیه و شیخ و زاهد را
مسلمانی اگر این است کافر میتوان گشتن
اگر دور است راه پارسایی جانب دیگر
سعیدا میتوان چرخی زد و بر میتوان گشتن