سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۱

به چوگانش اگر سر گو نمی‌کردم چه می‌کردم

اگر جان خاک راه او نمی‌کردم چه می‌کردم

نه عالم آن وفا دارد نه جنت آن صفا دارد

اگر جان بر سر آن کو نمی‌کردم چه می‌کردم

پی اثبات شمشیری که خونم ریخت آن بدخو

اشارت گر به آن ابرو نمی‌کردم چه می‌کردم

سویدای دل و سویدای دین و کار ایمان را

از آن گیسو اگر یک‌سو نمی‌کردم چه می‌کردم

چو آن نازک میان را خواستم در دل کشم صورت

خیال خویش را چون مو نمی‌کردم چه می‌کردم

سعیدا روبه‌رو چون کرد با دنیا مرا دوران

چو او با او اگر نیرو نمی‌کردم چه می‌کردم