رخ تو دیدم و در عالم دگر رفتم
تمام دل شدم و از پی نظر رفتم
به هر چمن که ز خط و رخ تو کردم یاد
میان سبزه و صد برگ تا کمر رفتم
چو شیشه سرخوش و صافیدل آمدم در بزم
چو آفتاب به سر بردم و به سر رفتم
چو تیر کج عقب افتاده بودم از مطلب
به زور باد و هوا گرچه پیشتر رفتم
برای آن که خبر یابم از حقیقت کار
بیامدم به صد امید و بی خبر رفتم
همان ز بخت سیه باز سر برون کردم
چو خامه تا به گلو گر در آب زر رفتم
ز بخت تیره سعیدا نیافتم خبری
چو آفتاب بسی گرچه دربدر رفتم