هر که در این در ز راه صدق درآید
بایدش اول ز خویشتن به درآید
خانهٔ فقر است جای ما و منی نیست
شاه جهان است یا گدا اگر آید
آن ز عمل های باطل است مشو خوش
آنچه ز اعمال نیک در نظر آید
از ره عبرت ز خویش هر که سفر کرد
گر به خود آید عزیز و معتبر آید
جسم گل آلوده ات نه کاسهٔ چین است
چون شکند باز از او صدا به درآید
این دل دیوانه را به زلف ببندید
گر به دو زنجیر، او ز عهده برآید
دوری خویش آن زمان ملاحظه افتد
هر که ز خود یک دو گام پیشتر آید
من ز سر خود گذشته می روم این راه
یار سعیدا مگر که سر بسر آید