خوش به آسانی به آخر راه مشکل میبرند
رهنوردانی که اول پی به منزل میبرند
در محبت میشوند ایشان شهید بیسخن
دست و گردن بسته خود را پیش قاتل میبرند
دُردنوشان جز به پای خُم نمیافتند هیچ
خویشتن را در پناه پیر کامل میبرند
هر متاعی را که از شهر محبت میرسد
بیشتر در کشور ما جانب دل میبرند
آن چنان لب تشنهٔ حرصند ابنای زمان
کز جواب خشک آب از روی سائل میبرند
خودفروشانی که در قید زر و مالند و جاه
نام حق را بر زبان هردم به باطل میبرند
مزرع دنیا که سبز از آبرو گردیده است
آبرو آنان که میریزند حاصل میبرند
همت دونان عالم هیچ میدانی که چیست
میکشند از آب، رخت خویش و در گل میبرند
واگذار از خود سعیدا زان که در هر مسلکی
هرکه از خود بگذرد زودش به منزل میبرند