سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۵

نشئهٔ سرشار چشم مست ساقی کار کرد

راه ناهموار هستی را به ما هموار کرد

خواب غفلت در شب هستی ز هوشم برده بود

یاد او کردم تپیدن های دل بیدار کرد

زرد روتر می شود از مهر در چشم کسان

گرمی عشق تو را هر کس به غیر اظهار کرد

در ریاض دهر هر کس را که از باد طمع

غنچهٔ امید تا گل کرد او را خوار کرد

لذت طعم شراب بیخودی را چون برد

هر که راه و رسم اهل ذوق را انکار کرد

شکر لله شد خلاص از حلقهٔ اهل ریا

تا سعیدا رشتهٔ تسبیح را زنار کرد