سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۹

در خراباتی که راه هستی و پندار نیست

بر لب ما جام می کمتر ز استغفار نیست

لازم حسن فراوان است زلف تابدار

گنج بیرون از [حسابی] چون بود بی مار نیست

پیچ و تاب زلف باشد بر سر دیوانگان

بر سر مجنون هوای پیچش دستار نیست

زاهد ما بسکه از کردار می گوید سخن

چون زبان تیز هرگز بر سر گفتار نیست

ای مسلمانان سعیدا را میاموزید دین

[نامسلمانان]، چو او در حلقهٔ زنار نیست