عقل هندوی میفروش من است
گل و مل پیشکار هوش من است
داغ گل دل کباب صهبا خون
موسم برگ و عیش و نوش من است
سخن راست همچو تیر خدنگ
از بر سینه تا به گوش من است
لحن داوود و صور اسرافیل
هر دو در اصل، یک خروش من است
در «بلی» متفق ز روز ازل
دل و چشم و زبان و گوش من است
صبح ناگشته مرغ عرش دلم
پرزنان از خروش و جوش من است
سخن تلخ باده ای ناب است
همچو زنبور نیش و نوش من است
سخن حق ز عرش می شنوم
آسمان حلقه ای ز گوش من است
صوفیم ابن وقت می خوانند
روز آینده فکر دوش من است
صدف گوهر سخن امروز
ای سعیدا لب خموش من است