حرف هر کس ز فکر خام خود است
جنبش هر که از مقام خود است
آسمان با وجود این همه شأن
متفکر به صبح و شام خود است
دیده ام شیخ و پیر و ترسا را
هر که در فکر کام و جام خود است
واعظی را که زیر پا کرسی است
عاشق صنعت کلام خود است
آن که بر منبرش تو می بینی
پی سیر جهان به بام خود است
غافلانش نماز می خوانند
آن که در قعده و قیام خود است
راستی کم ز مد کاف مباش
دایما ً بر سر کلام خود است
خواجهٔ خویش دان سعیدا را
نه چو خربندگان غلام خود است