نجم‌الدین رازی » مجموعهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴

آمد شب و بازگشتم اندر غم دوست

هم با سر گریه ای که چشم را خواست

خون دلم از هر مژه کز پلک فروست

سیخی است که پاره ای جگر بر سر اوست