ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۳۵۹ - خواهش شاه جابلق از کوش برای دور ساختن گزند موران آدمخوار

مگر شاه جابلق کاو نامه‌ای

فرستاد بر دست خودکامه‌ای

که شادان شدم زآنک شاه جهان

به یزدان رسید و بدیدش نهان

چو دریافت فرمان و دیدار اوی

همه خوبکاری بوَد کار اوی

به مردم رسد زو بسی نیکویی

ز کژّی بود دور و از بدخویی

من از نیکویی‌های شاه جهان

یکی آرزو دارم اندر نهان

گر از دانش آسمانی نخست

نماید یکی تا بدانم درست

من و تخم من تا بود در زمین

کنند آن سرفراز را آفرین

برآساید آن مایه‌ور زیردست

که در باختر باشد او را نشست

که از دست موران به باک اندرند

به دام گزند و هلاک اندرند

بدان ای سرافراز شاهِ گزین

که آنجا که خورشید زیر زمین

نهان گردد از آسمان بلند

همه کشور از مور یابد گزند

بیایند چون یوز هنگام تگ

تنومند هریک فزونتر ز سگ

زن و مرد با کودک و چارپای

بدرّند و گردند پس بازِجای

اگر شاه بردارد این رنج مور

به جای آورد کار و نیرنگ و زور

شود یکسر آباد چندان زمین

که پیوسته گردد به شاه آفرین