ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۵ - در نعت النّبی صلّی الله علیه

سرِ داد پیغمبر پاکدین

اگر خواستی گنج روی زمین

بر او آشکارا شدی بی گمان

بر او زر بباریدی از آسمان

کسی کاو نهاد از برِ عرش پای

همان برتر از قاب قوسینش جای

عنان کش بود پیش او جبرئیل

ببیند بهشت و می سلسبیل

بخندد به روی اندرش گرگ و شیر

بغلتد به خاک اژدهای دلیر

به شمشیر دین آشکاره کند

فرشته به رویش نظاره کند

برآید برآرد به فرمانش ابر

نیایش کند پیش او شیر و ببر

به یک شب دو گیتی ببیند تمام

به گوشش درآید ز یزدان سلام

به انگشت مه را کند بر دو نیم

چرا تنگ باشد بر او زرّ و سیم

جهان را بدان گرسنه خود بخواست

چو دانست کاین جای؛ جای فناست

از آغاز چون آدمی آفرید

شد از شکل نام محمد پدید

سرش میم و دو دست حی لامحال

شکم میم و دیگر دو پایش چو دال

شنیدی که یزدانش چون پیش خواند

نه زر ماند از او باز و نه سیم ماند

همان دخترش کرد با او گله

که از آس دستم شده آبله

تو گر مردمی آز کوتاه کن

به پیغمبر خویشتن راه کن

ز هر چیز ورزی، فزونی بده

به دادن سپاسی به کس برمنه

ز ما آفرین برچنان نیکبخت

فزونتر زباران و برگ درخت