دگر باره گفت ای جهان سخن
جوانی به سال و به دانش کهن
درختی کجا چار گوهر در اوست
همه مغز او نغز بینی و پوست
یکی ساق فرقش هزاران هزار
سیاه و سفید و نقب شش هزار
یکی شاخ او زرد و دیگر کبود
به من پیرمرد این سخن ها نمود
شنیدم که اصل وی آمد سفید
ولی فرق او نار و جوز است و بید
به هرگونه میوه بدان شاخ بر
چه گوید در این گرد والاگهر